صدای تنهایی
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:ساعت مچی, :: 12:21 ::  نويسنده : امیر عباس

ساعت مچی عجیب!                         (شهید رضا قندالی)

بعد ازعملیات والفجر مقدماتی در حالیکه با دست راست مچ دست چپش رو گرفته بود اعلام میکنه: من یک ساعت از دست یکی از فرماندهان عراقی باز کردم خیلی ساعت عجیبیه!

همه بچه ها می ریزند دورش وتلاش میکنند تا اونو ببینند بازار گرم میکنه ومیگه: فقط ده دوازده جور زنگ میزنه‚قطب نما داره خیلی چیزای دیگه هم داره که من سر درنیاوردم چیه!

بچه ها گفتند: باید تحویل بدی ممکنه مورد استفاده قرار بگیره.

او جوسازی میکنه و میگه: مگه دیوونه ام چنین کاری کنم نمیذارم ببینند تا چه برسه به این که بخام بدمش به کسی من جونمو به خطر انداختم تا این ساعت رو بگیرم حالا بدمش به کسی ؟ امکان نداره!

بچه ها سعی میکنند هر طور شده حداقل ساعتی با این مشخصاتو ببینند اما رضا فرار میکنه و بقیه دنبالش! بالآخره از پشت سر میرسندو اورا میگیرند به زور دست چپشو باز میکنند.

می بینند با خود کار روی دستش عکس یک ساعت مچی کشیده!

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شعر و ادب و آدرس tinaryvang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: